در اين مسئلة مهم كه مراد ابن عربي از خاتم الاوليا چيست و شخص خاتم الاوليا چه كسي است، ميان شارحان آثار وي اختلاف نظر وجود داشته و تقريرهاي گوناگوني از آن عرضه شده است. اين گوناگوني بدين دليل است كه وي در آثار خويش، مصداقاً افراد مختلفي را بعنوان خاتم ولايت معرفي نموده ا چکیده کامل
در اين مسئلة مهم كه مراد ابن عربي از خاتم الاوليا چيست و شخص خاتم الاوليا چه كسي است، ميان شارحان آثار وي اختلاف نظر وجود داشته و تقريرهاي گوناگوني از آن عرضه شده است. اين گوناگوني بدين دليل است كه وي در آثار خويش، مصداقاً افراد مختلفي را بعنوان خاتم ولايت معرفي نموده است. در ميان شارحان ابن عربي، تنها، حكيم متأله آقا محمدرضا قمشهاي (مشهور به حكيم صهبا 1306-1234ق) توانسته است با طرح تقريري ابتكاري و بياني نوآورانه، ارائهدهندة نوعي خوانش از ديدگاه ابن عربي در موضوع ختم ولايت باشد كه در آن مراد ابن عربي از چيستي و كيستي خاتم ولايت بخوبي تبيين شده است. حكيم صهبا معتقد است شيخ اكبر براي خاتم ولايت اطلاقهاي گوناگوني را لحاظ نموده و هرجا كه شخص خاصي را بعنوان خاتم ولايت معرفي نموده، اطلاق خاصي را در نظر داشته است. از ديدگاه وي، ابن عربي براي خاتم ولايت دو اطلاق در نظر گرفته و هر كدام را نيز به دو قسم كه در مقابل يكديگر قرار دارند، تقسيم ميكند؛ به اين صورت كه در اطلاق اول ولايت به مطلقه و مقيده و در اطلاق دوم به عامه و خاصه تقسيم ميشود و براي هر يك از اين اقسام خاتمي معرفي شده است. مراد از مقيده، مقيد بودن به اسمي از اسما و حدي از حدود بوده و مقصود از مطلقه، مطلق بودن از حدود و بري بودن آن از قيود است، بگونهيي كه جامع تمام اسما و صفات و واجد تمام تجليات ذاتي باشد. ولايت عامه مخصوص تمامي مؤمنين بوده اما ولايت خاصه تنها مختص به وجود حضرت محمد (ص) بالاصاله و محمدين و ورثة او بتبع ايشان ميباشد.
پرونده مقاله
نظرية وحدت شخصي وجود، اساس هستيشناسي عرفاني است، از اينرو گروهي از محققين اهل عرفان در مقام تبيين و دفاع از عقيدة خويش به اثبات برهانيِ اين نظريه اقدام نمودهاند. حكيم و عارف معاصر، علامه طباطبايي نيز در آثار خود به اقامة براهيني در اثبات اين مدعا پرداخته است. ازجملة چکیده کامل
نظرية وحدت شخصي وجود، اساس هستيشناسي عرفاني است، از اينرو گروهي از محققين اهل عرفان در مقام تبيين و دفاع از عقيدة خويش به اثبات برهانيِ اين نظريه اقدام نمودهاند. حكيم و عارف معاصر، علامه طباطبايي نيز در آثار خود به اقامة براهيني در اثبات اين مدعا پرداخته است. ازجملة اين براهين، برهاني است كه در آن از طريق واكاويِ برهان حكماي متألّه مبني بر وحدت سنخي وجود و تشكيكي بودنِ آن، مدعاي عرفا مبني بر وحدت شخصي وجود به اثبات رسيده است. اين برهان از حيث روش استدلال و همچنين پرداختن به فروع و نتايجِ گوناگون مطلب، بويژه روشن ساختن نسبت ميان نظرية عارف و نظرية حكيم، بديع و قابل توجه است. مقالة حاضر پس از تقرير هر يك از دو نظريه، به تبيين و تحليل برهان مذكور پرداخته و برخي از نتايج متفرع بر آن را مورد بررسي قرار ميدهد.
پرونده مقاله
براساس پژوهشهاي گروهي از مستشرقان واسلام شناسان، تأثير انديشههاي هرمسي علاوه بر سنتهاي ديني و فلسفي در غرب، در فرهنگ ايراني و فلسفة اسلامي ـ و براي نمونه در آثار شيخ اشراقـ نيز چشمگير بوده و مطالعة دقيقتر در اين زمينه ميتواند افقهاي جديدي را در عرصة اديان تطبيقي بگشاي چکیده کامل
براساس پژوهشهاي گروهي از مستشرقان واسلام شناسان، تأثير انديشههاي هرمسي علاوه بر سنتهاي ديني و فلسفي در غرب، در فرهنگ ايراني و فلسفة اسلامي ـ و براي نمونه در آثار شيخ اشراقـ نيز چشمگير بوده و مطالعة دقيقتر در اين زمينه ميتواند افقهاي جديدي را در عرصة اديان تطبيقي بگشايد. پژوهشهاي هانري كربن در باب حكمت و معنويت ايراني با رهيافت پديدارشناسانه، به اين مقوله نگاه خاصي داشته و به يك معنا، مقام هرمس و سنت هرمسي در رمزگشايي آثار وي در اين زمينه نقش كليدي دارد. وي در پژوهشهاي خويش، انديشة هرمسي را بمثابة مطلع و كليد فهم معنويت و حكمت مورد توجه قرار داده است. براي تبيين بهتر اين موضوع، اين نوشتار بر آنست تا پيرامون آيين هرمسي، رابطه و تعامل آن با تصوف و تشيع با تأكيد بر آثار هانري كربن، گزارش و تحليلي را عرضه دارد. بدينمنظور مروري خواهيم داشت برساختار و مباني سنت هرمسي، سپس تحليلي در باب نسبت ميان انديشه» هرمسي با تصوف و تشيع از نگاه كربن عرضه17 خواهد شد و سرانجام رهيافت باطني كربن كه بنماية انديشه و رويكرد اصلي وي در سلوك علمي و معنويش ميباشد، مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
پرونده مقاله
این پرسش که «آیا خدا به جزئیات علم دارد؟» یکی از پرسشهای بنیادین در حوزۀ خداشناسی فلسفی است. برخی بدون توجه به واژة «خدا» که در تصور آن اختلافنظر وجود دارد، درصدد اثبات یا انکار علم الهی به جزئیات برآمدهاند. در سنت فلسفی یی که سخن از آن با افلاطون و ارسطو آغاز میشود و چکیده کامل
این پرسش که «آیا خدا به جزئیات علم دارد؟» یکی از پرسشهای بنیادین در حوزۀ خداشناسی فلسفی است. برخی بدون توجه به واژة «خدا» که در تصور آن اختلافنظر وجود دارد، درصدد اثبات یا انکار علم الهی به جزئیات برآمدهاند. در سنت فلسفی یی که سخن از آن با افلاطون و ارسطو آغاز میشود و ابنسینا نیز در درون این سنت جای میگیرد، علم الهی به جزئیات انکار میگردد اما در چارچوب همین مکتب، توماس آکوئیناس در مقام يك متکلم، این علم را برای خدا اثبات میکند. از دیدگاه ابنسینا میان «ماهیت» و «وجود» بعنوان دو مرتبة مختلف از هستی، تفاوت بنیادین وجود دارد. واجبالوجود علت برای اعطاء وجود به ماهیات میباشد و به این دلیل نمیتواند ماهیات را در جزئیات آنها بشناسد، چرا که آنها مستقل از او، «وجود» ندارند؛ البته ابنسینا علم الهی به جزئیات را از طریق «وجودشان» انکار نكرده است. اما در تصور کلامی توماس از خدا، بمثابه خدای متشخص، انکار علم
الهی به جزئیات، منجر به خلل در قدرت الهی میگردد. بعلاوه، در صورت انکار علم الهی به جزئیات، انسان که مخلوق خداست، در مرتبهيي بالاتر از خالق قرار میگیرد، زیرا میتواند جزئیات را بشناسد. آکوئیناس که در اینجا در قامت یک متکلم ظاهر شده، مرز میان فلسفه و الهیات را نادیده گرفته و در اعتراض به ابنسینا ميگويد کلیاتی مانند «حیوان» و «انسان» نمیتوانند ملاک تمایز یک جزئی مانند «سقراط»، از دیگران باشند. مقالۀ حاضر به تحلیل و تطبیق دیدگاه ایندو فیلسوف در مورد علم خدا به جزئیات میپردازد.
پرونده مقاله