در ایامی نزدیک که گذشت واقعهیی شگفت و تاریخی روی داد که همه جهانیان را به ستایش و تحسین وادار نمود. در این رویداد، که به آن «طوفان الاقصی» نام دادند، رزمندگان شیردل و شهادتطلب غزه در یک حملۀ نظامی و اطلاعاتی، به قلمرو صهیونیستها نفوذ کرده و ضمن رساندن آسیبهای نظامی س چکیده کامل
در ایامی نزدیک که گذشت واقعهیی شگفت و تاریخی روی داد که همه جهانیان را به ستایش و تحسین وادار نمود. در این رویداد، که به آن «طوفان الاقصی» نام دادند، رزمندگان شیردل و شهادتطلب غزه در یک حملۀ نظامی و اطلاعاتی، به قلمرو صهیونیستها نفوذ کرده و ضمن رساندن آسیبهای نظامی سنگین، چندین اسیر نیز از آنان گرفتند. دولت صهیونیستی برای رهایی از این فضاحت تاریخیِ نظامی و سیاسی، که ضعف همهجانبۀ آنان را ـبرغم ادعای برترین بودن در منطقهـ افشاء و بافت تار عنکبوتی آنان را آشکار میکرد، از آن زمان، همهروزه وحشیانهترین حملات نظامی خود را از هوا و زمین به مردم مظلوم غزه، بویژه به کودکان و زنان و بیمارستانها و معابد مسلمان و مسیحی وارد مینماید، که نه فقط شکست او را جبران نمیکند بلکه بیشتر از پیش، او را ناتوان و پست معرفی مینماید.
عمق خشونت حملات این دولت خبیث باندازهیی است که عواطف همۀ ملتها، حتی ملل امریکائی و اروپائی را هم متأثر ساخته و در همۀ این کشورها، بیشتر ایام تظاهرات همدردی با فلسطینیان در شهرها برپاست، و خشم جهانی را بر ضد خود برانگیخته است.
این وقایع از نظر و تجربۀ تاریخی و سنن الهی نشانۀ نابودی حکومت صهیونیستی معروف به اسرائیل و نصرت و پیروزی مستضعفان فلسطینی سرزمین غزه و سرزمینهای غصبی آنجاست، همچنانکه قرآن مجید مکرر این سنت الهی را بیان نموده است.
قانون دستگاه آفرینش نشان داده که هیچ ستم و ستمگری دوام نمیآورد و پایان کار آن نابودی و ننگ در تاریخ است؛ سنت الهی اثبات میکند که سرنوشت مردم مستضعف بدست خود آنهاست و اگر به پا خیزند و ستمپذیر نباشند و بدنبال رهایی از ستم و آزادی و شکستن بندهای بردگی قیام کنند، یاری خداوند و نصرت او به سراغشان خواهد آمد و آنان را نجات خواهد داد. «وَسَیَعلم الذین ظلموا اَیَّ مُنقَلب یَنقلبون» (شعراء/ 227).
پرونده مقاله
ملاصدرا بر اساس مبانی حکمت متعالیه، بویژه حرکت جوهری، تشکیک در مراتب وجود، انسان و شناخت، به بیان مراتب ایمان پرداخته است. او گاه ایمان را به تقلیدی، برهانی و عیانی و گاهی به ظاهری و حقیقی و همچنین به لفظی، معنایی، حقیقی (برهانی یا کشفی) و استغراق در نور احدیت تقسیم کرد چکیده کامل
ملاصدرا بر اساس مبانی حکمت متعالیه، بویژه حرکت جوهری، تشکیک در مراتب وجود، انسان و شناخت، به بیان مراتب ایمان پرداخته است. او گاه ایمان را به تقلیدی، برهانی و عیانی و گاهی به ظاهری و حقیقی و همچنین به لفظی، معنایی، حقیقی (برهانی یا کشفی) و استغراق در نور احدیت تقسیم کرده است. از نظر او، اوج ایمان از آنِ کاملان در عقل نظری و عملی است که اندک افرادی از آنان به خلافت الهی و انسان کامل میرسند. جیمز فاولر، الهیدان و روانشناس معاصر، با تأثیرپذیری از برخی الهیـدانـان جـدید مسیحـی ماننـد تیلیـخ و روانشناسانی مانند پیاژه، کولبرگ و اریکسون، رشد ایمان را در شش مرحله تبیین کرده اسـت: 1) شهـودیـتصویری، 2) اسطورهیـیـواقعی، 3) تـرکیبـیـعـرفـی، 4) انـفـرادیـانتقـادی، 5) پیونددهنده، 6) دین جهانی. وسعت نظر شناختی و اخلاقی خویش، نمونهیی از مرحلۀ ششم ایمان هستند. در این نوشتار ابتدا با روش توصیفیـتحلیلی به تبیین دیدگاه ملاصدرا درباب مراتب ایمان و دیدگاه فاولر دربارۀ مراحل رشد ایمان پرداخته و سپس به مقایسۀ نقاط اشتراک و تفاوت و ارزیابی ایندو دیدگاه پرداخته شده است.
پرونده مقاله
معنای زندگی یکی از مهمترین دغدغه¬های بشر امروز و از مسائلِ سرنوشتساز در میان فیلسوفان، روان¬درمانگران و اخلاق¬پژوهان معاصر است. در پژوهش حاضر، معنای زندگی از نگاه ملاصدرا، در مقام یک فیلسوف مسلمان، و ارویـن یالوم، در مقام یک رواندرمانگر اگزیستانسیالیست معاصر غربی، بر چکیده کامل
معنای زندگی یکی از مهمترین دغدغه¬های بشر امروز و از مسائلِ سرنوشتساز در میان فیلسوفان، روان¬درمانگران و اخلاق¬پژوهان معاصر است. در پژوهش حاضر، معنای زندگی از نگاه ملاصدرا، در مقام یک فیلسوف مسلمان، و ارویـن یالوم، در مقام یک رواندرمانگر اگزیستانسیالیست معاصر غربی، بررسی شده است. پرسش مهم مقالـه اینـست کـه مبانـی جهـانشناختـی و انسانشناختی معنای زندگی از دیدگاه ملاصدرا و اروین یالوم چیست؟ این پژوهش روشن میسازد که در مبانی فلسفی ملاصدرا، خدا با جلوه¬های جمالی و جلالی، بمثابه غایت هستی و معنابخش به هستی و انسان با ویژگی اشتداد وجودی، تجردی و کثرت نوعی حضور دارد. در مقابل، در مبانی فکری یالوم محوریت خدا انکار میشود و جهان فاقد معناست و این آدمی است که باید زندگیش را معنادار کند. بنابرین میتوان گفت در فلسفۀ ملاصدرا، با کشف معنا و در تفکر یالوم، با جعل معنا سروکار داریم. در مسئلۀ معنای زندگی، رویکرد ملاصدرا غایتگرایانه و الهی است و رویکرد یالوم، غیرغایتگرایانه و غیرالهی.
پرونده مقاله
نادانی و جزمیت فکری همواره در دوره¬های تاریخیِ حوزه¬های معرفتی، حضور داشته و با تقابل با دانایی، چهرۀ خود را نشان داده است. نادانی با گسست از الزامات دانایی حاصل میشود. گسترۀ نادانی در فرهنگ روابط اجتماعی، جایگاه مرجعیت علمی و بستر معرفتی را تهدید میکند. ملاصدرا با طرح چکیده کامل
نادانی و جزمیت فکری همواره در دوره¬های تاریخیِ حوزه¬های معرفتی، حضور داشته و با تقابل با دانایی، چهرۀ خود را نشان داده است. نادانی با گسست از الزامات دانایی حاصل میشود. گسترۀ نادانی در فرهنگ روابط اجتماعی، جایگاه مرجعیت علمی و بستر معرفتی را تهدید میکند. ملاصدرا با طرح شکستن بتان نادانی، از نمودهای عینی این بتان در جامعه مینویسد. او معتقد است ارتقای روابط اجتماعی نیازمند ساختن بسترهای دانایی است و در صورت بیتوجهی، غلبه¬یی از ناکارآمدیِ معرفتی پدید می¬آید. ملاصدرا با تحلیل معناشناسی نادانی، از پرنمودترین نشانههای آن، یعنی تحجر، میگوید: هنجارهای اخلاقی و الزامات معرفتی در تحجرِ ناشی از نادانی، کمرنگ میشوند. نقد نادانی و سرزنشگری نادانان در تصویرسازی ملاصدرا، در چهار مؤلفۀ 1) عدم راستیآزمایی برداشتهای ذهنی با مقام واقع، 2) فقدان برگرفتِ وجوه مقایسه¬یی بویژه با ابعاد کاربستی آن ـ نظیر ارزیابی غیرمنصفانهـ ، 3) جمود فکری و 4) رقابت معیوب اجتماعی تبلور یافته است. رقابت معیوب اجتماعی به کیفیت بهره¬وری نادرست اشاره دارد. ملاصدرا در نقد فرهنگ زمان خویش، از ظهور نادانی در چهرۀ دانایی بعنوان یکی از آفتهای مهم معرفتی نام برده است. او در تمامی نقادیهایش از این فرایند متحجرانه، ضعف علم حقیقی در جامعه، گسترش بیخردی اجتماعی، تباهی عدالت اجتماعی و سست شدن بنیادهای معرفتی جامعه را مهمترین پیامدهای آن معرفی میکند. ملاصدرا درمان نادانی را با توجه به طرح مشی زیست حکیمانه و توجه به الزامات آن، مطرح میکند.
پرونده مقاله
معرفتشناسی که به امکان، چیستی، منابع و قلمرو شناخت میپردازد، یکی از مهمترین مبانی خود را بر شناخت منابع شناسایی انسان بنیان نهاده است. معرفتشناسان معاصر از پنج منبع معرفت بعنوان منابع شناخت انسان نام میبرند: ادراک حسی، عقل، دروننگری، گواهی و حافظه. در میان فیلسوفان ج چکیده کامل
معرفتشناسی که به امکان، چیستی، منابع و قلمرو شناخت میپردازد، یکی از مهمترین مبانی خود را بر شناخت منابع شناسایی انسان بنیان نهاده است. معرفتشناسان معاصر از پنج منبع معرفت بعنوان منابع شناخت انسان نام میبرند: ادراک حسی، عقل، دروننگری، گواهی و حافظه. در میان فیلسوفان جهان غرب و اسلام، دکارت در غرب و ملاصدرا در جهان اسلام، در مورد مسئلۀ شناخت، بویژه منابع آن، نظریهپردازی کردهاند که دیدگاهشان به الگوی پنجضلعییی که معرفتشناسان معاصر مطرح میکنند نزدیک و قابل تطبیق است. ملاصدرا و دکارت، آغاز معرفت را با حس و پایان آن را در عقل میبینند؛ با این تفاوت که عقل در حکمت متعالیه اگرچه اتمّ مراتب ادراک است، اما هنوز به پایان راه نرسیده و این دروننگری مبتنی بر شهود است که پایانبخش معرفت حقیقی است. در مکتب شناختی ملاصدرا و دکارت، ادراک حسی، عقل و دروننگری، تولیدکنندۀ معرفت، گواهی انتقالدهنده، منبع اجتماعی و عام معرفت، و حافظه، نگهدارنده و مخزن معرفت قلمداد میشود.
پرونده مقاله
مزلو، در مقام یک روانشناس انسانگرا و ملاصدرا، در مقام یکی از بزرگترین اندیشمندان سنت اسلامی، دیدگاههای متفاوتی دربارۀ چیستی انسان بیان کردهاند. با توجه به اینکه هر دو اندیشمند، اهتمامی ویژه به تبیین ویژگیها، مقدمات لازم برای کمال انسان، روند کمال انسان و خصوصیات انسان چکیده کامل
مزلو، در مقام یک روانشناس انسانگرا و ملاصدرا، در مقام یکی از بزرگترین اندیشمندان سنت اسلامی، دیدگاههای متفاوتی دربارۀ چیستی انسان بیان کردهاند. با توجه به اینکه هر دو اندیشمند، اهتمامی ویژه به تبیین ویژگیها، مقدمات لازم برای کمال انسان، روند کمال انسان و خصوصیات انسان کامل داشتهاند، مقایسۀ مبانی انسانشناختی آنها میتواند ثمراتی ارزشمند بدنبال داشته باشد. کرامت ذاتی، اختیار، توانایی حرکت بسمت کمال، برخورداری از فطرت، پذیرش تجربههای معنوی و محدود نبودن روند کمال انسان، برخی از مبانی مشترک ایندو بشمار میآیند، اما آنها تفسیرهایی متفاوت از این مبانی ارائه دادهاند. همچنین دیدگاه هردو فیلسوف در مورد محوریت خداوند در زندگی انسان، ابعاد وجودی، نیازهای بنیادین، مراحل رشد انسان، غایت کمال انسان و ویژگیهای انسان کامل، متفاوت است. صدرالمتألهین با بهرهگیری از مبانی دینی، عرفانی و فلسفی، تلفیق این مبانی و ارائۀ تصویری جامع و سازوار از حقیقت انسان، توانسته نظامی متقن از مبانی شناختی ارائه کند که احصاء دقیق و جامع آنها میتواند برای بحثهای امروزی نیز راهگشا باشد. جمع بین عرفان، شریعت و برهان، یکی از مهمترین ویژگیهای اندیشۀ فلسفی ملاصدراست که در تمام مؤلفه¬های مورد قبول دربارۀ چیستی انسان، تأثیرگذار است.
پرونده مقاله
یکی از جدال¬برانگیزترین مسائل فلسفیـکلامی در تاریخ اندیشۀ اسلامی، تحلیل مسئلۀ حدوث و قدم عالم بوده است. اغلب متکلمان مسلمان قائل به حدوث زمانی عالم هستند و زمانِ پیش از عالم را «زمانِ موهوم» میدانند. ملاصدرا، در مقام بزرگترین فیلسوف حکمت متعالیه نیز در آثار خود بصورت چکیده کامل
یکی از جدال¬برانگیزترین مسائل فلسفیـکلامی در تاریخ اندیشۀ اسلامی، تحلیل مسئلۀ حدوث و قدم عالم بوده است. اغلب متکلمان مسلمان قائل به حدوث زمانی عالم هستند و زمانِ پیش از عالم را «زمانِ موهوم» میدانند. ملاصدرا، در مقام بزرگترین فیلسوف حکمت متعالیه نیز در آثار خود بصورت پراکنده از زمان موهوم بحث کرده است. او در برابر این نظریه دو موضع متفاوت اتخاذ کرده، اما نظر خویش را بصراحت بیان نمیکند. پژوهش حاضر به شرح آراء ملاصدرا درباب نظریۀ زمان موهوم و تبیین دو موضعِ اتخاذشده از سوی وی در اینباره میپردازد، تا در نهایت به این پرسش پاسخ دهد که موضع نهایی ملاصدرا دربارۀ زمان موهوم چیست؟ برای تبیین موضع نهایی وی، به مباحث پراکنده¬یی که در آثارش بیان کرده، مراجعه نموده و پس از تحقیق و تبیین ارتباط بین مطالب و جمعبندی آنها، به تشریح دیدگاه نهایی او میپردازیم. اگرچه ملاصدرا در یک موضع سعی بر توجیه نظریۀ زمان موهوم بر اساس مبانی و اصول خویش نموده، اما با توجه به عبارات وی در نفی واسطۀ بین عالم هستی و واجب تعالی، و همچنین اثبات وجود زمان و رد دلایل منکران زمان، میتوان نتیجه گرفت که نظر نهایی او، نفی زمان موهوم است.
پرونده مقاله
هرچند اصل مسئلۀ حرکت نیز چالشهای متعددی را در تاریخ فلسفه رقم زده، اما حرکت جوهری بعنوان نقطۀ عطف حکمت متعالیه، آبستن مناقشات مضاعفی است که قابل پیگیری در مانیفست تناقضباوری است. یکی از این چالشها از دست رفتن اینهمانیِ موضوع در بستر حرکت و بتبع آن، تحقق حالتهای مرزی و چکیده کامل
هرچند اصل مسئلۀ حرکت نیز چالشهای متعددی را در تاریخ فلسفه رقم زده، اما حرکت جوهری بعنوان نقطۀ عطف حکمت متعالیه، آبستن مناقشات مضاعفی است که قابل پیگیری در مانیفست تناقضباوری است. یکی از این چالشها از دست رفتن اینهمانیِ موضوع در بستر حرکت و بتبع آن، تحقق حالتهای مرزی و بوجود آمدن معمایی است که در ادبیات فلسفی به دشواره ابهام شهرت یافته است. این مناقشات، خود زایندۀ پارادوکسهایی هستند که تناقضباوران معاصر، آنها را شواهدی بر وجود تناقض در جهان خارج میدانند. نمود این چالشها و ارتباط آنها با حرکت جوهری، مسئلۀ نوشتار حاضر است. از آنجا که تغییر و تبدلِ صور نوعی در بستر حرکت جوهری نه دفعی بلکه از نوع تدریجی و اتصالی است، فقدان مرز در مراحل مختلف حرکت، زمینهساز صدق دو ماهیت مختلف در آنِ واحد، بر موضوع واحد میگردد که این خود، مستلزم تناقض است. این پژوهش با روش توصیفی و تحلیل انتقادی نشان میدهد که صدرالمتألهین به هر دو چالش پاسخ داده است. او چالش اینهمانی را با ایدۀ «مادة مع صورة مّا» پاسخ داده و چالش ابهام را به قصور ادراک ما از تطابق ماهیت با همۀ انحاء هستی، ارجاع داده است.
پرونده مقاله