قاطبة فيلسوفان مسلمان ـ اعم از مشائيان، اشراقيان و صدرائيانـ بر اساس مباني و ادلة خويش، امكان تحول و حركت در مجردات را انكار كردهاند، اما قريب به دو دهه است كه برخي از اهل نظر، با انديشة فوق مخالفت كرده و از «امكان حركت و تغيير در مجردات» دفاع نمودهاند. اين نظريه د چکیده کامل
قاطبة فيلسوفان مسلمان ـ اعم از مشائيان، اشراقيان و صدرائيانـ بر اساس مباني و ادلة خويش، امكان تحول و حركت در مجردات را انكار كردهاند، اما قريب به دو دهه است كه برخي از اهل نظر، با انديشة فوق مخالفت كرده و از «امكان حركت و تغيير در مجردات» دفاع نمودهاند. اين نظريه در محافل علمي مورد توجه قرار گرفته و مكتوباتي نيز پيرامون آن تحرير شده است. موافقين، ادله و براهيني را بنفع آن سامان داده و مخالفين به نقض و رد آنها پرداختهاند. اين مقاله به روش تحليلي در دو مقام از نظريه حركت در مجردات دفاع ميكند؛ در مقام نخست به اشكال وارد شده بر اصليترين برهان اين نظريه پاسخ داده و از برهان مذكور دفاع ميكند و در مقام دوم، از طريق حدوث نفس، برهاني نو بنفع اين نظريه ارائه ميدهد و درنهايت نتيجه ميگيرد كه نظرية مذكور در ميدان عقلانيت و استدلال قابل تأييد است و بر نظريه مقابل برتري دارد.
پرونده مقاله
مفتاحالغيب نخستين اثري است كه رسماً در علم عرفان نظري توسط صدرالدين قونوي نگاشته شد و مصباحالانس اثر شمسالدين فناري نيز بعنوان شرحي تفصيلي بر اين كتاب، از آثاري است كه در استدلالي كردن مباحث عرفاني سهم بسزايي دارد. عارفاني چون امام خميني(ره) از جمله محققاني هستند چکیده کامل
مفتاحالغيب نخستين اثري است كه رسماً در علم عرفان نظري توسط صدرالدين قونوي نگاشته شد و مصباحالانس اثر شمسالدين فناري نيز بعنوان شرحي تفصيلي بر اين كتاب، از آثاري است كه در استدلالي كردن مباحث عرفاني سهم بسزايي دارد. عارفاني چون امام خميني(ره) از جمله محققاني هستند كه تعليقات آنها در تبيين و ايضاح مقاصد مصباحالانس، بسيار مفيد بوده است. اين جستار بدنبال تبيين مراتب نظام هستي از نظر امام خميني بر اساس تعليقات ايشان بر مصباحالانس است. مراتب وجود حق در قوس نزول، همان سلسله» وجودات در نظام هستي است كه شامل اعتبارات و تعينات وجود ـ يعني مقامات ذات، احديت و واحديت ـ ميشود. بعبارت ديگر، حق تعالي داراي تعيناتي است كه ابتدا در مقام ذات كه البته مقام بدون اسم و رسمي است، متجلي ميشود و سپس با تنزل، به مقام احديت و باز با تنزلي ديگر، به مقام واحديت ميرسد. اين مقام واحديت، مقام تفصيل اسماء و صفات حق است كه اعيان ثابته، صور و مظاهر اين اسماء و صفات هستند و بهمين ترتيب، اعيان خارجي يا امور واقع نيز مظاهر اعيان ثابتهاند. ارزيابي، تحليل و نقد آراء امام خميني دربارة مراتب نظام هستي از اهداف اين پژوهش است.
پرونده مقاله
تفاسير ظاهرگرايانه و سطحي از دين همواره در تاريخ اجتماعي دين جريان داشته و بعضي از اين تفسيرها سبب ظهور جريانهاي متحجر و تكفيري و در نتيجه بروز چهرهيي خشن، خشك و متعصب از دين شده است. ملاصدرا يكي از فيلسوفاني است كه نقد اين نوع تفاسير، يكي از محورهاي اساسي انديشه» او ب چکیده کامل
تفاسير ظاهرگرايانه و سطحي از دين همواره در تاريخ اجتماعي دين جريان داشته و بعضي از اين تفسيرها سبب ظهور جريانهاي متحجر و تكفيري و در نتيجه بروز چهرهيي خشن، خشك و متعصب از دين شده است. ملاصدرا يكي از فيلسوفاني است كه نقد اين نوع تفاسير، يكي از محورهاي اساسي انديشه» او بوده است. اين پردازش نقادانه تا آنجا است كه دستكم دو مورد از آثار خود ـ كسر اصنام الجاهليه و رساله سه اصل ـ را بطور كامل بدان اختصاص داده است. اين نقد در انديشة ملاصدرا ساحتهاي مختلفي دارد كه كمتر به آن توجه شده، بنابرين نوشتار حاضر از طريق روش اسنادي، تحليل محتوا و توصيفگرايانه به طرح و بررسي آنها پرداخته است. اين ساحتها عبارتند از: بررسي عوامل زباني، عوامل عقلاني و عوامل نفساني در فهم دين. بررسي مجموع عوامل در اين ساحتهاي سهگانه نشان ميدهد كه ظاهرگرايي ميتواند موجب بروز جمودگرايي ديني، شكلگيري گفتمان خشونت، دنياگرا شدن علما، پيدايش شبه علما بجاي عالمان واقعي و شكلگيري فرهنگ ريا و نفاق شود.
پرونده مقاله
براي اثبات وحدت شخصي وجود، براهين مختلف و گوناگوني اقامه شده است. بيشتر اين براهين كه توسط عارفاني همانند داود قيصري، حمزه فناري و ابنتركه بيان شدهاند، با اشكالاتي مانند خلط ميان مفهوم و مصداق مواجه است. در اين ميان حكيم محمدرضا قمشهاي در حاشية خويش بر كتاب تمهيد الق چکیده کامل
براي اثبات وحدت شخصي وجود، براهين مختلف و گوناگوني اقامه شده است. بيشتر اين براهين كه توسط عارفاني همانند داود قيصري، حمزه فناري و ابنتركه بيان شدهاند، با اشكالاتي مانند خلط ميان مفهوم و مصداق مواجه است. در اين ميان حكيم محمدرضا قمشهاي در حاشية خويش بر كتاب تمهيد القواعد و ذيل مبحث براهين اثبات وحدت شخصي وجود، برهاني ارائه كرده كه اثبات ضرورت ازلي خداوند را بهمراه دارد. در عين حال، چهار اشكال به اين برهان وارد شده است. اشكال نخست در مورد معناي طبيعت اطلاقي وجود است كه بصورت مبهم بيان شده است. اشكال دوم دربارة خلط ميان مفهوم و مصداق است. بخش نخست اشكال سوم، به تماميت اين برهان بر مفروض بودن تحقق اصل طبيعت باز ميگردد و بخش دوم اشكال، سازگاري تحقق اصل طبيعتِ وجود با وجودهاي مقيد را هدف قرار داده است. اشكال چهارم، به نبود نوآوري و ابتكار در ارائة اين برهان پرداخته است. مقالة حاضر با روش تحليلي ـ تطبيقي، هر يك از اين اشكالات را بررسي نموده و به سه اشكال نخست پاسخ داده است. از اين جهت، برهان حكيم قمشهاي تمام و صحيح تلقي ميشود كه در اين نوشتار بتفصيل تبيين شده است.
پرونده مقاله
باور به حدوث عالم، گزارهيي است كه پس از اعتقاد به مبدأ يكتا، پيشانينشينِ هر باورنامة الهي است. نظر خاص ميرداماد در اينباره، اثبات گونهيي آغازمندي واقعي و فرازماني براي عالم هستي است. او با اشاره به ناكامي فلاسفة پيش از خود در تبيين برهاني مسئلة پيدايش جهان، محتوا و ا چکیده کامل
باور به حدوث عالم، گزارهيي است كه پس از اعتقاد به مبدأ يكتا، پيشانينشينِ هر باورنامة الهي است. نظر خاص ميرداماد در اينباره، اثبات گونهيي آغازمندي واقعي و فرازماني براي عالم هستي است. او با اشاره به ناكامي فلاسفة پيش از خود در تبيين برهاني مسئلة پيدايش جهان، محتوا و اصطلاح نظرية «حدوث دهري» را نتيجة ابداع خويش و بزرگترين ثمرة منظومة حكمت يماني ميداند. از سوي ديگر، ملامحمد اسماعيل خواجويي در رسالة ابطال الزمان الموهوم، با انتساب اين نظريه به جلالالدين دواني و تطبيق ديدگاه او بر آموزة حدوث دهري، تلويحاً به اقتباس اين نظريه از آثار دواني حكم نموده است. پژوهش حاضر با بررسي تحليلهاي متافيزيكي، مدعاي خواجويي را به داوري نشسته است.
پرونده مقاله
به اعتقاد برخي مرگ زندگي را بيمعنا ميكند و زندگي زوالپذير و محدود، ارزش زيستن ندارد؛ بويژه اگر همراه با گرفتاري و رنج باشد. برخلاف اين گروه، ملاصدرا با اثبات جاودانگي نفس معتقد است همانگونه كه حقيقت هستي سقف ماهوي و محدوديت ندارد، انسان نيز سقف ماهوي ندارد و زندگي انسان چکیده کامل
به اعتقاد برخي مرگ زندگي را بيمعنا ميكند و زندگي زوالپذير و محدود، ارزش زيستن ندارد؛ بويژه اگر همراه با گرفتاري و رنج باشد. برخلاف اين گروه، ملاصدرا با اثبات جاودانگي نفس معتقد است همانگونه كه حقيقت هستي سقف ماهوي و محدوديت ندارد، انسان نيز سقف ماهوي ندارد و زندگي انسان منحصر به عالم ماده نميشود. حركت انسان با سعي و تلاش دنيوي آغاز ميشود اما با مرگ استمرار پيدا ميكند و زندگي حقيقي و حيات برتر در ساية مرگ حاصل ميشود. زندگي در صورتي معناي كامل پيدا ميكند كه به آخرت و جاودانگي نائل شود. او براي انسان اهداف عالي و متوسط تعريف ميكند و مراتب سعادت را به مراتب تكامل نفس ميداند. ملاصدرا ذات و حقيقت انسان را عقل نظري ميداند و سعادت حقيقي را در اين قوه دانسته و حركت عقل عملي در مسير سعادت را زمينهيي براي تعالي عقل نظري قلمداد ميكند. او دنيا را نمادي از برزخ و برزخ را نمادي از قيامت ميداند. دنيا وآخرت يك وجود ذو مراتب است كه نه تنها تقابلي با هم ندارند بلكه آخرت مرحلة تكامل يافتة دنيا است. معاد يعني سعة وجودي يافتن و رسيدن به مرحلة عقلاني كه همان مرحلة حقيقي وجود انسان است. همة انسانها از قدر مشترك معناي زندگي برخوردار خواهند بود اما معناي حداكثري و حقيقي شامل كساني خواهد شد كه داراي مراتب عالي وجود و مقام تجرد باشند.
پرونده مقاله
جامعهشناسان بپيروي از حكما، جامعه و اجتماعات بشري را به فرد تشبيه نمودهاند كه نكتهيي مهم و قابل تأمل دارد، باين صورت كه همچنان كه افراد را ميتوان به دو دستة كلي: عاقل ـ يعني پيرو عقل و فطرت ـ و سبكسر ـ يعني دنبالرو ميل و هوسهاي كودكانه ـ تقسيم نمود كه فرد عاقل سرماية چکیده کامل
جامعهشناسان بپيروي از حكما، جامعه و اجتماعات بشري را به فرد تشبيه نمودهاند كه نكتهيي مهم و قابل تأمل دارد، باين صورت كه همچنان كه افراد را ميتوان به دو دستة كلي: عاقل ـ يعني پيرو عقل و فطرت ـ و سبكسر ـ يعني دنبالرو ميل و هوسهاي كودكانه ـ تقسيم نمود كه فرد عاقل سرماية عمر خود را صرف بدستآوردن خوشبختي درازمدت زندگي خود ميكند، و بالعكس، فرد سبكسر و هوسباز و بازيگوش، عمر گرانبها را به هيچ و پوچ از دست ميدهد، جوامع را نيز ـ كه درواقع پيكرهيي داراي روح و حيات و محتاج سعادت است ـ ميتوان به دو دسته» كلي تقسيم نمود. اول، جامعهيي داراي فرهنگ عالي، كه همان عقل آن بحساب ميآيد و تمام رفتارها و انتخابهاي او بر اساس «عقلانيت» و خير واقعي و بدور از بازيچههاي زندگي است. دوم، جامعهيي كه بر اثر نقصان عقلانيت و فرهنگ كودكانه و نازل، بدنبال بازي و لهو و هوسهاي زودگذر ميباشد.
نمونة اين نوع دوم، بخش عمدهيي از جوامع كنوني دنياست كه دست تربيت صهيونيستي، آنها را از فطرت و عقلانيت دور كرده و نياز روحي آنان را بجاي معنويت و علم و آگاهي با اموري مادي و سستبنياد و زودگذر برخوردار ميسازد، كه يكي سينماي مبتذل و ديگري تماشاي مسابقات فوتبال بيثمر است كه علاوه بر بيهودگي و ايجاد هيجانهاي مخرب، هنجارشكني و فسادپروري و حوادثي ضد فرهنگ ببار ميآورد.
متأسفانه، اين برنامة غلط كه نسخهپيچي از غرب نيمهوحشي است، در كشور انقلابي و اسلامي ايران و در ميان ملتي كه هزاران سال حكيمپرور و تمدنساز بوده، از طرف برخي مسئولين دولتي و رسانة ملي و با بودجة دولتي برپا و اجرا يا ترويج ميشود، و هزينههايي ميلياردي و از كيسة خالي ملت، به چيزي بنام فوتبال حرفهيي كه نتوانسته هنوز در جهان جايگاه مناسبي داشته باشد، مصروف ميگردد؛ از جمله ـ بنا بر آنچه در رسانه آمده ـ در كشوري كه شعار آن «ما ميتوانيم» است، مبالغي ميلياردي1 به مربي بيگانه و بسا بيمايهيي ميپردازند بدون آنكه اين هزينة سنگين مربي و سفرهاي پرهزينة تيمها، اندكي به آبرو يا وجهة تاريخي ملت در دنيا كمك كند.
در جامعهيي كه مؤسسات فرهنگي، فلسفي و تربيتي آزاد آن، از فقر مالي و بياعتنايي دولت و مسئولين، يا تعطيل شده يا روبه تعطيلي است و صدها استاد و انديشمند وارسته كه خادمان فرهنگ و دانش و آبروي كشور و نگهبانان عقلانيت و كمال جامعه هستند، در تنگناي مالي و محروم از بسياري از مزاياي زندگي عادي ميباشند، صرف اين چنين تبذيرهاي نامشروع و تبعيضهاي ناروا، پديدهيي ناهنجار و غيرعقلاني و حيرتآور است.
مشاهدة اينگونه حقايق و مشاهدات هر روزه، قلب هزاران دانشمند حوزوي و دانشگاهي را به درد ميآورد و براي عمري كه صرف اعتلاي فرهنگ و دانش و تربيت جامعه و سوق آنان به دانش و عقلانيت نموده به تأمل واميدارد و «ياري اندر كس نميبينند! ياران را چه شد؟»
1. طبق اظهار مسئولين مربوطه، سالي يك ميليون و دويست هزار دلار آمريكا؛ ضربدر دوازده هزار تومان يا بيشتر!
پرونده مقاله
ملاصدرا در آراء خود به مباحث زباني توجه داشته و دربارة معناي اسمي و حرفي سخن گفته است. مفسرين، آراء وي در اينباره را خالي از تهافت ندانستهاند تا جايي كه بخشي از آراء او را بر ديگري ترجيح داده و ادق از ديگري دانستهاند. اين نوشتار با طرح و مقايسة آراء ملاصدرا در باب معن چکیده کامل
ملاصدرا در آراء خود به مباحث زباني توجه داشته و دربارة معناي اسمي و حرفي سخن گفته است. مفسرين، آراء وي در اينباره را خالي از تهافت ندانستهاند تا جايي كه بخشي از آراء او را بر ديگري ترجيح داده و ادق از ديگري دانستهاند. اين نوشتار با طرح و مقايسة آراء ملاصدرا در باب معناي اسمي و حرفيِ وجود، چارچوبي براي طرح مباحث هستيشناسي، معرفتشناسي و زبانشناسي ارائه داده و با بهرهگيري از مباحث زبانيِ علمِ اصولِ فقه، رويكردي تحليلي ـ زباني را براي برونرفت از اين تهافت ارائه كرده است. ملاصدرا بر اين باور است كه از يكسو ميتوان از طريق اشتراك معنويِ معناي حرفي وجود (است) به اشتراك معنويِ معناي اسمي وجود (هست)، استدلال كرد و از سوي ديگر، اختلاف بين وجود رابط و محمولي، نوعي است. اين ديدگاه ملاصدرا محل نزاع و تفسيرهاي متفاوتي واقع شده و پرسشهايي را پيش روي صاحبنظران قرار داده است؛ از جمله اينكه آيا اين دو ديدگاه همخواني دارند؟ آيا اين نظريه با تشكيك وجود و اشتراك معنوي وجود، سازگار است؟ آيا وجود رابط و محمولي از يك سنخند؟ آيا دو تقسيمبندي وجود در حكمت متعاليه، يعني تقسيم سه شقي وجود به رابط، رابطي و نفسي و تقسيم دو شقي وجود به رابط و مستقل با يكديگر در تضادند؟ آيا دو تقسيم يادشده، با آراء ملاصدرا در حوزة معناي اسمي و حرفي سازوارند؟
پرونده مقاله