در زمانهاي نوجواني و كودكي ما، در كتب دبستاني، داستاني را مينوشتند كه در آن صيادي با اسلحه در جستجوي شير و شكار آن بود و همه جا از «جاي پاي شير» پرسش ميكرد. روزها كار اين شكارچي جستجو و پرسش بود و همه در انتظار كه روزي شير شرزهيي را در دست او كشته يا اسير ببينند. روزي چکیده کامل
در زمانهاي نوجواني و كودكي ما، در كتب دبستاني، داستاني را مينوشتند كه در آن صيادي با اسلحه در جستجوي شير و شكار آن بود و همه جا از «جاي پاي شير» پرسش ميكرد. روزها كار اين شكارچي جستجو و پرسش بود و همه در انتظار كه روزي شير شرزهيي را در دست او كشته يا اسير ببينند. روزي از مردي از اثر پاي شير پرسيد و آن مرد پاسخ داد كه شير در نزديك و در فاصلة كوتاهي خفته است، اما بر خلاف انتظار، ديدند كه رنگ از رخسار شكارچي پريد و زانوي او لرزيد و سلاحش بر زمين افتاد و پا بفرار گذاشت. يكي پرسيد مگر اين مدت بدنبال شير و اثر پاي او نبودي پاسخ داد كه: من «جاي پاي شير» را ميخواستم نه خود شير را.
اين داستان يا ضربالمثل كه شايد بسياري آنرا نشنيده بودند، درسي خواندني است، گرچه ما كودكان آن زمان مقصود آنرا نميفهميديم. اما امروز بالعيان مصاديق آنرا در صحنة مديريت كشور ميبينيم. وقتي كه در مقام سخن و نظر و در بيان و خطابه، همه طرفدار رشد عقلاني افراد ملت و توسعة فرهنگ و حكمت و معرفت هستند و در همة الواح قانوني كه گهگاه بصورت چشمانداز و برنامة پنجساله و لايحة بودجه سالانه ظاهر ميشود، اهميت حكمت و لزوم آموزش و رعايت عقلانيت را ميخوانند، باور اجتماعي بر آن قرار ميگيرد، و شادماني بسيار، كه بالأخره مسئولين مربوط لحظهيي نظر مودت از صنعت و پول و تجارت بركنده و بجانب عقلي و معرفتزا عطوفت نشان دادهاند. اما وقتي پاي عمل ميرسد و اين درخت مثمر و مبارك تشنه از باغبان آب ميطلبد، اينجاست كه مشاهده ميشود، كه افسوس، افسوس، جاي پاي شير را ميخواستهاند و نه خود شير را.
بارها در اين صفحه نوشتهايم كه در نظر و تجربه و عمل، فرهنگ و فلسفه زيربنا و امور مادي همچون اقتصاد و صنعت و تجارت و ... مانند آن، همه فرعي از انديشه و فرهنگ و عقيده و عقل هستند، و شكست پياپي طرحهاي اقتصادي و صنعتي و تجارتي و پولي و مانند آن همه نشانگر آنست كه نان آنها «مايه» نداشته و «فطير» شده است. وقتي فرهنگ و حكمت و رشد عقلاني نباشد و فلسفه راهنماي خط و مشي جامعه نشود، جوان دانشجو يا دانشآموختة ايراني كه ملياردي خرج تحصيل او شده، سر از دانشگاههاي كشور ديگر درميآورد و سر به دامن دشمن ميگذارد و تئوري پيشرفتهيي را كه در اصل متعلق به كشور اوست بنام دشمن ثبت ميكند، و ناگه، سراسيمه رسانههاي ايراني به شادماني به اين مقدار قانعند كه تبار اين دانشجو ايراني است، و همين!
مقايسه كنيد مغزهايي را كه بخرج خود در خارج تحصيل كرده و عليرغم بدرفتاري دستگاههاي اداري و علمي كشور، براي خدمت به كشور برگشتهاند و سرمايه كشورهاي ديگر را برايگان براي ملت خود آوردهاند، با مغزهايي كه با سرمايه و خون دل ملت پرورش يافته و همه را ارمغاني براي كشور خصم مادرزاد ملت ما بردهاند! آيا جز اينست كه اگر حكمت و شعور و دركي باشد ملت و سرمايههاي آنرا به دشمن او هديه نميكند و عمر و دانش خود را وقف بيگانه نمينمايد.
اينهمه آثار دردناك اجتماعي و علمي و آبروئي، براي آنست كه اهل سخن بودهايم ولي نه اهل عمل و وفاي به عهد، و درك درستي از نياز جامعه و فقر فرهنگي او نبوده و از نقشة دشمن و خطر نفوذيهاي آنان در دستگاههاي مربوط چشمپوشي شده و بيشتر بدنبال جاي پاي معرفت و حكمت و عقلانيت بودهايم، نه خود آن.
خصمي چو كجروي همه جا در ركاب ما است
افلاك را به دشمني ما چه حاجت است
پرونده مقاله
مشيت بعنوان اولين تجلي ذات حق، فارغ از زمان و مكان، پنجرة بروز و ظهور ساير مخلوقات از منشأ هستي است. در انديشة حكمت متعاليه مشيت الهي ذيل مباحثي مانند قدرت، علم و اراده خداوند مطرح ميشود. اما اين صفات با ذات حق، تنها در مفهوم مغايرت دارند و بحسب مصداق و وجود عين ذات خدا چکیده کامل
مشيت بعنوان اولين تجلي ذات حق، فارغ از زمان و مكان، پنجرة بروز و ظهور ساير مخلوقات از منشأ هستي است. در انديشة حكمت متعاليه مشيت الهي ذيل مباحثي مانند قدرت، علم و اراده خداوند مطرح ميشود. اما اين صفات با ذات حق، تنها در مفهوم مغايرت دارند و بحسب مصداق و وجود عين ذات خداوند هستند. ملاصدرا در توجيه عينيت ذات و صفات، بر اين مبنا استدلال ميكند كه خداوند بسيط الحقيقه و صرف الوجود است و بهمين دليل نميتوان به غيريت و تعدد وجودي صفات با يكديگر و با ذات حق رأي داد. قدرت خداوند قرين اراده و مشيت ازلي اوست و بهمين دليل است كه فعل بدون تراخي از ذات حق صادر ميگردد.
بنابرين فعل فاعل قادر ـ برخلاف نظر متكلمان كه آن را به صحت فعل و ترك معنا كردهاندـ همراه با مشيت است؛ مدار قادريت اينست كه مشيت سبب صدور يا ترك فعل باشد. از طرفي، عنايت خداوند همان علم تفصيلي حق تعالي به ذات خود و نظام خير است كه موجب پيدايش فعل ميگردد. مشيت الهي بهمراه عنايت او سبب تحقق خارجي فعل مورد رضايت خداوند است.
تحقق عيني موجودات مطابق خصوصياتي است كه در علم و مشيت ازلي خداوند مقدر شده است. اين همان قضا و قدر و آخرين مرتبة علم الهي است كه بدنبال مشيت ازلي ـكه شامل عنايت، علم، عليت و رضايت ذات حق استـ ظهور مييابد. تمام ممكنات، از جمله اختيار انسان، مشمول اين مشيت و قضا و قدر الهي خواهد بود.
پرونده مقاله
مسئلة قضا و قدر الهي و رابطة آن با افعال انسان، از ديرباز ذهن انديشمندان مسلمان را بخود مشغول داشته است. عموميت انكارناپذير قضا و قدر خداوند و سازگاري يا ناسازگاري آن با اختيار انسان، سبب پيدايش مسئلة جبر و اختيار و بروز سه ديدگاه عمدة كلامي و اعتقادي جبر، تفويض و امر چکیده کامل
مسئلة قضا و قدر الهي و رابطة آن با افعال انسان، از ديرباز ذهن انديشمندان مسلمان را بخود مشغول داشته است. عموميت انكارناپذير قضا و قدر خداوند و سازگاري يا ناسازگاري آن با اختيار انسان، سبب پيدايش مسئلة جبر و اختيار و بروز سه ديدگاه عمدة كلامي و اعتقادي جبر، تفويض و امر بين الامرين شده است.
اين نوشتار با تبيين مسئلة جبر و اختيار و ردّ ديدگاه جبريون و مفوضه، بر اساس آموزههاي مكتب تشيع و حقانيت نظرية حد وسط امر بين الامرين، در پي اثبات سازگاري قضا و قدر الهي با اختيار انسان و تفسير بديع ملاصدرا دربارة آن است.
پرونده مقاله
در حوزة علم النفس در فلسفه» اسلامي، دو نظريه پيرامون مسئلة حدوث و «پيدايش نفس» مطرح شده است؛ نظرية حدوث روحاني را ابنسينا مطرح كرده و ملاصدرا مبتكر نظرية حدوث جسماني نفس ميباشد. اما بر خلاف تصور ملاصدرا هيچگاه مقصود ابنسينا از تجرد نفس هنگام حدوث، تجرد كامل و در حدّ ع چکیده کامل
در حوزة علم النفس در فلسفه» اسلامي، دو نظريه پيرامون مسئلة حدوث و «پيدايش نفس» مطرح شده است؛ نظرية حدوث روحاني را ابنسينا مطرح كرده و ملاصدرا مبتكر نظرية حدوث جسماني نفس ميباشد. اما بر خلاف تصور ملاصدرا هيچگاه مقصود ابنسينا از تجرد نفس هنگام حدوث، تجرد كامل و در حدّ عقل بالفعل نبوده و بهمين دليل اشكالات ملاصدرا به ابنسينا وارد بنظر نميرسد و قابل جواب است؛ همانطور كه مقصود ملاصدرا از جسماني بودن حدوث نفس، جسم بودن يا از سنخ جسمانيات بودن نفس نيست بلكه مراد اينست كه نفس هنگام حدوث در حدّ عقل بالقوه و در نهايت مرتبه» جسمانيات و ابتداء مرتبة مجردات است. قرائن ديگري نيز وجود دارد كه سخن اين دو حكيم را به هم نزديك و قابل تطبيق ميسازد.
پرونده مقاله
حكماي مسلمان بتناسب مباحثي كه در فلسفه بعنوان عوارض ذاتي وجود شناخته ميشوند، مسئلة اعادة معدوم را در جايگاه امور عامه قرار داده و آن را از بحثهاي تبعي تبيين احكام وجود قلمداد كردهاند و تقريباً مشهورترين و معروفترين ايشان، از جمله ابنسينا، سهروردي، ملاصدرا، سبزواري و ا چکیده کامل
حكماي مسلمان بتناسب مباحثي كه در فلسفه بعنوان عوارض ذاتي وجود شناخته ميشوند، مسئلة اعادة معدوم را در جايگاه امور عامه قرار داده و آن را از بحثهاي تبعي تبيين احكام وجود قلمداد كردهاند و تقريباً مشهورترين و معروفترين ايشان، از جمله ابنسينا، سهروردي، ملاصدرا، سبزواري و از معاصرين نيز علامه طباطبايي تماماً در موضعي واحد بر امتناع آن استدلالهاي تام و تمامي آوردهاند. امّا ظاهراً اين مسئله گروهي از انديشمندان مسلمان بويژه متكلمان را خوش نيامده است و از آنجايي كه بخشي از رسالت و انگيزة متكلمان تبيين معاد است، بگمان ايشان اين تفكر فلسفي مانع جدي بر سر راه پذيرش حشر جسماني است كه در دين مبين به آن اشاره شده است.
قاضي عضدالدين از متكلمان برجستة سدة هشتم هجري از جمله شناخته شدهترين متكلمان اهل سنت است كه در كتاب المواقف بحث خود را در معاد با دفاع از ايدة اعادة معدوم آغاز كرده و با جديت تمام به مقابله با آراء حكماي پيشين پرداخته است. اين مقابله نشان ميدهد كه وي از مواضع فيلسوفان دربارة عدم انقياد در مسئلة اعادة معدوم آگاه بوده و بگمان خويش توانسته است شبهات ايشان را پاسخ دهد. امّا عليرغم تلاشهاي وي حتي حكمايي هم كه بعد از وي در حوزة انديشة اسلامي ظهور يافتند، يكي پس از ديگري، همچنان در اين مقابله جانب حكماي سلف را گرفته و تبيين قاضي عضدالدين از اين مسئله را خرسند كننده نيافته و با علم به انگيزة مقدس وي همچنان اعادة معدوم را ايدهيي غيرقابل دفاع دانستهاند. در اين ميان تلاش امثال ملاصدرا و شارحان بعدي مكتب او قابل ستايش است.
نگارندة اين مقاله سعي نموده است با مقابل قرار دادن ديدگاههاي ارائه شده «له» و «عليه» اعادة معدوم، امر داوري را بسود حكما آسان نمايد، هر چند دفاع از عقيدة امتناع اعاده منحصر نزد حكما نبوده بلكه بعضي از متكلمان، اعم از شيعه و سني، نيز در اين باب از عقيدة حكما دفاع كردهاند.
پرونده مقاله
مسئلة اصلي مقالة حاضر اينست كه نفس در انديشة ابنسينا و ملاصدرا چه نوع ماهيتي دارد و نسبت آن با بدن چگونه تبيين و توجيه ميشود؟ آيا اين دو فيلسوف ديدگاهي همسان درباب چيستي نفس و نسبت آن با بدن دارند يا ديدگاهشان متفاوت است؟ همچنين كداميك از آنها با طرز تفكر و شيوة نگرش ق چکیده کامل
مسئلة اصلي مقالة حاضر اينست كه نفس در انديشة ابنسينا و ملاصدرا چه نوع ماهيتي دارد و نسبت آن با بدن چگونه تبيين و توجيه ميشود؟ آيا اين دو فيلسوف ديدگاهي همسان درباب چيستي نفس و نسبت آن با بدن دارند يا ديدگاهشان متفاوت است؟ همچنين كداميك از آنها با طرز تفكر و شيوة نگرش قرآني ـ اسلامي سازگاري و همداستاني بيشتري دارد؟
مدعاي مقالة حاضر اينست كه هرچند ابنسينا در توجيه تجرد نفس و بقاي روحاني آن براهين نيرومندي اقامه كرده است ولي بخش عمدة اين براهين، اگر نگوييم همة آنها، متأثر از شيوة نگرش افلاطوني ـ نوافلاطوني درباب چيستي نفس و رابطة نفسـ بدن است؛ و اگرچه ابنسينا در اين باب ريزهكاريها و نوآوريهايي دارد، اما چارچوب كلي و استخوانبندي بحث او همان است كه در سنت افلاطوني ـ نوافلاطوني ملاحظه ميشود.
از سوي ديگر، ملاصدرا هرچند به براهين ابنسينا درباب تجرد و بقاي نفس توجه ويژهيي دارد و تقرير تازهيي از آنها بدست ميدهد ولي با اتكا به نگرة حركت جوهري و حدوث جسماني نفس و بقاي روحاني آن، ديدگاهي را عرضه ميكند كه تنها از شجرة طيبة حكمت متعاليه برميآيد و ميبالد و نه تنها با ديدگاه عقلاني متعاليه، كه با ديدگاه اسلامي ـ قرآني درباب طبيعت نفس و رابطة نفس و بدن هم سازگاري دارد.
ديدگاه ابنسينا و ملاصدرا درباب رابطة نفس و بدن را ميتوان بترتيب چون رابطة «مرغ و قفس» و «پيله و پروانه» دانست. در نگاه ملاصدرا نفس هنگام حدوث در واپسين مرحلة تكامل صورتهاي مادي و نخستين مرحلة صورتهاي ادراكي قرار دارد و هستيش در اين هنگام واپسين پوستة جسماني و نخستين مغز روحاني بشمار ميرود.
پرونده مقاله
حركت جوهري كه برآمده از مباني فلسفي ويژة حكمت متعاليه است، يكي از اساسيترين نظريههاي بديع در تاريخ فلسفة اسلامي است كه توانسته بسياري از معضلات و ابهامات فلسفي را حل نمايد. اما حكيم ميرزا ابوالحسن جلوه انتقاداتي بر اين نظريه وارد كرده است كه مهمترين آنها عبارتند از: با چکیده کامل
حركت جوهري كه برآمده از مباني فلسفي ويژة حكمت متعاليه است، يكي از اساسيترين نظريههاي بديع در تاريخ فلسفة اسلامي است كه توانسته بسياري از معضلات و ابهامات فلسفي را حل نمايد. اما حكيم ميرزا ابوالحسن جلوه انتقاداتي بر اين نظريه وارد كرده است كه مهمترين آنها عبارتند از: بازگشت همة تغيرها در جهان به حركت وضعي فلك، اعتقاد به كون و فساد آني حركات در جهان، نياز حركت جوهري به موضوع ثابت و انقلاب ماهيت در صورت پذيرش حركت جوهري. در اين مقاله اين انتقادات هم بلحاظ مبنايي و هم بلحاظ تبيين و استدلال مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. يافتههاي مقاله نشان ميدهد كه حكيم جلوه با نگاه مشائي و غفلت از اصول اساسي فلسفة ملاصدرا، اين انتقادات را مطرح نموده است و همچون شيخالرئيس در همه» اشكالاتي كه بر حركت جوهري وارد كرده، بين احكام وجود و احكام ماهيت خلط نموده است.
پرونده مقاله
ملاصدرا در سير انديشة فلسفي خود توانست با مباني و اصول فلسفي خود، از وحدت تشكيكي به وحدت شخصي وجود برسد. وي با تفسير عليت به تجلي، حقيقت وجود را منحصر در واجب تعالي دانست و غير او را تطورات و تجليات وجود واحد واجبي تلقي كرد. نگارنده در اين مقاله ميكوشد نظريه» نهايي ملاص چکیده کامل
ملاصدرا در سير انديشة فلسفي خود توانست با مباني و اصول فلسفي خود، از وحدت تشكيكي به وحدت شخصي وجود برسد. وي با تفسير عليت به تجلي، حقيقت وجود را منحصر در واجب تعالي دانست و غير او را تطورات و تجليات وجود واحد واجبي تلقي كرد. نگارنده در اين مقاله ميكوشد نظريه» نهايي ملاصدرا در باب وحدت وجود را بدست آورد و همانندي وحدت وجود در حكمت متعاليه با وحدت وجود عرفاني را نشان دهد.
پرونده مقاله