«سلوك» در آيين سياسي اشراقي سهروردي، واژهيي كليدي است. سلوك با خودشناسي در مرحلة فردي آغاز ميگردد و شخص را تا مرحلة اجتماعي و سياسي و حكومت بر يك جامعه پيش ميبرد. حاكم مورد نظر سهروردي، حكيمي است كه از رهگذر اين خودشناسي، پاي در عوالم برتر، از جمله عالم مثال ميگذارد كه چکیده کامل
«سلوك» در آيين سياسي اشراقي سهروردي، واژهيي كليدي است. سلوك با خودشناسي در مرحلة فردي آغاز ميگردد و شخص را تا مرحلة اجتماعي و سياسي و حكومت بر يك جامعه پيش ميبرد. حاكم مورد نظر سهروردي، حكيمي است كه از رهگذر اين خودشناسي، پاي در عوالم برتر، از جمله عالم مثال ميگذارد كه اولين عالم برتر بعد از عالم اجسام در انديشة شيخاشراق است و با سير در اين عالم، واسطة بين عالم انسانها و عالم خدا و فرشتگان ميگردد. او با خودشناسي، سير و سلوك در عالم مثال و اطاعت پروردگار به مرحلة قطب، امام و رياست عالم ميرسد. سهروردي با قائل شدن به مرتبۀ قطب براي حاكم و نيز كسي كه قادر است با عالم مثال مرتبط باشد و واسطة انسانها و خداوند قرار گيرد، سياست و حكومت و حاكميت آرماني و مدينة آرماني را با انديشة نويني مورد بررسي قرار داده است. عقيدة سهروردي در حكمت عملي و بويژه سياست، مطابق و همرديف با حكمت نظري او دربارة قواعدي چون تشكيك، امكان اشرف، قهر و محبت و ذومراتب بودن عالم است و همانطور كه عالم مثال ـ كه ابداع سهروردي است ـ واسطة عالم ماده و عالم انوار قاهره است، حاكم حكيم مرتبط با عالم مثال نيز واسطة انسانها و خداوند و نيز فرشتگان است. حكومت حاكمي با ويژگيهاي مورد نظر شيخاشراق، ايدئاليستي و دست نيافتني يا مختص برخي انسانها نيست بلكه وجود حاكمي با ويژگيهاي مورد نظر او امري شدني و واقعيتپذير است. توجه چنين حاكمي، هم بر سعادت دنيوي مردم است و هم سعادت اخروي.
پرونده مقاله
فخررازي و ملاصدرا از معتقدان به معاد جسماني هستند، اما از دو منظر متفاوت. مقايسة آراء ايشان نشاندهندة وجود مشابهت در برخي مباني و اختلافات بنيادين در برخي ديگر است. خاستگاه اختلافات آنها در مباني فلسفي و بويژه بحث «اعاده» معدوم بعينة و «تجرد قوا» است. اثبات عقلي معاد جس چکیده کامل
فخررازي و ملاصدرا از معتقدان به معاد جسماني هستند، اما از دو منظر متفاوت. مقايسة آراء ايشان نشاندهندة وجود مشابهت در برخي مباني و اختلافات بنيادين در برخي ديگر است. خاستگاه اختلافات آنها در مباني فلسفي و بويژه بحث «اعاده» معدوم بعينة و «تجرد قوا» است. اثبات عقلي معاد جسماني فخررازي، با اعتقاد به اينهماني آن با اعادة معدوم بعينه همراه است كه نتايج نادرستي مانند ماديشدن ابعاد مجرد نفس در معاد را در پي دارد. از سوي ديگر، برخلاف ادعاي فخررازي مبني بر عدم اعتقاد فيلسوفان به معاد جسماني، ملاصدرا نخستينبار در مقام يك فيلسوف، به اثبات فلسفي آن همت گمارد. اگرچه رويكرد فلسفي او موجب بروز انتقاداتي بر وي شد، اما همين رويكرد رمز مصونيت او از تكرار اشتباهات متكلمان، ازجمله فخررازي نيز بود. ملاصدرا با ردّ نظرية اعادة معدوم، به معاد جسماني اخروي معتقد بود نه معاد جسماني عنصري؛ بهمين دليل براي اعادة افعال شخص، ديگر احتياجي به نظرية متكلمان مبني بر «بازگشت اجزاء متفرق شده» انسان نداشت. از ديگر تفاوتهاي فخررازي و ملاصدرا، مسئلة تعدد و تجرد قواست. هر دو انديشمند به تجرد نفس معتقد بودند، با اين تفاوت كه فخررازي به عدم تعدد قواي نفساني باور داشت و سعي ميكرد اين آموزه را با اعتقاد به اعادة معدوم بعينه هماهنگ كند، اما در مقابل، ملاصدرا راهحل مسئلة معاد جسماني را همانند بسياري از مسائل ديگر، در طريق خاص معرفت نفس، بويژه تجرد خيال ميدانست. اين مقاله بدنبال تبيين و ارزيابي اختلافات مبنايي ايندو متفكر در مسئلة معاد جسماني است.
پرونده مقاله