مسئلة بساطت يا تركب مشتق، از دغدغههايي است كه در عين شباهت آن به مباحث اعتباري، در مقاطعي بر بحثهاي فلسفي تأثيرگذار بوده است. نوشتار حاضر درصدد است به بررسي انتقادي استدلال جرجاني بر بساطت مشتق بپردازد. مطابق استدلال وي هرگاه مشتق، مركب از «شيء له المشتق منة فرض گردد، چکیده کامل
مسئلة بساطت يا تركب مشتق، از دغدغههايي است كه در عين شباهت آن به مباحث اعتباري، در مقاطعي بر بحثهاي فلسفي تأثيرگذار بوده است. نوشتار حاضر درصدد است به بررسي انتقادي استدلال جرجاني بر بساطت مشتق بپردازد. مطابق استدلال وي هرگاه مشتق، مركب از «شيء له المشتق منة فرض گردد، در صورت أخذ مفهوم «شيء»، دخول عرض عام در فصل و در صورت أخذ مصداق «شيء»، انقلاب قضاياي ممكن به ضروري اتفاق ميافتد. در صورت نخست فصل، از فصل بودن ميافتد و در فرض دوم جهت امكان از عالم واقع جمع ميگردد. براي تبيين كيفيت انقلاب، راهكاري ارائه شده است كه به تحليل مفهوم حصه و نقش قيد و تقيد در محمول باز ميگردد. در ادامه، برغم بينقص شمردن اين استدلال، روشن خواهد شد كه دليل مزبور براي اثبات بساطت مشتق ناكارآمد است و تنها از عهدة اخراج مفهوم يا مصداق «شيء» از حقيقت مشتق برميآيد.
جزييات مقاله