سرمقاله
محورهای موضوعی :
کلید واژه: فرهنگ حکمت فلسفه,
چکیده مقاله :
يكي از حقايق انكارناپذيري كه قرنهاست نه فقط در فرهنگ اسلامي ايران و فرهنگ ديرينة باستاني اين ملت جلوهگري كرده بلكه حتي جامعة كم تمدن غرب هم به آن پيبرده است، اهميت فرهنگ و انديشه و جهانبيني انسان و جامعة اوست تا بدينوسيله نه فقط زندگي عادي روزمرة انسان سامان داشته و بوسيلة همان جهانبيني و فرهنگ، راه را از چاه بشناسد و گمراه يا ساقط نشود؛ بلكه حتي اين عوامل معنوي انسان در عمق بخشيدن به دانش و تجربه و تمدنسازي او نيز مؤثر بوده باشد. از اينروست كه ميبينيم در ايران پس از اسلام و پيش از آن، همة علوم و فنون و حتي پزشكي و علم نجوم آنان نيز در دامان علوم انساني بويژه حكمت و فلسفه راه حيات خود را ميپيموده و جدايي علوم و فنون از علوم انساني را در حد نيمه جان كردن و جامد نمودن آنها ميدانسته است. شأن و جايگاه علوم انساني بويژه حكمت تا بدان مقدار است كه انديشمندان بزرگ ما انسان و حقيقت او را همان انديشه (و بالاتر از دانش) دانسته و از اينرو گفتهاند «اي برادر تو همان انديشهيي». در نتيجه علم و تجربه و دانشي كه از حكمت و علوم انساني زاييده نشود و از پستان آن شير نخورد، بكار انسان و جامعة انساني نخواهد آمد و بالعكس علمي بيحاصل و فني مخرّب خواهد بود. دنياي جاهليت غربي كه علم و تجربه را سالها برتر از تفكر و ايمان و معنويت ميدانست، امروز از خسران گذشته، ناراحت و در جستجوي مايههاي انساني است كه به حيات دانش مادي تزريق كند و جامعة خود را از فنا نجات دهد و بدنبال فلسفه و نتايج آن افتاده است. اين مقدمه براي آن به قلم آمد كه شنيده شد اصحاب دولت و مسئولين آموزش كشور بياعتنا به اين همه اصول و حقايق انكارناپذير، بدنبال تجربهيي جديد ولي غلط براي جداسازي آموزشهاي عادي مدارس (رشتههاي علمي و فني) از علوم انساني، آموزش و تدريس علوم انساني را از مدارس عادي و همگاني گرفته و بر آن هستند كه آنرا در چند مدرسه خاص محصور و محبوس كنند. اين عمل يك حركت قهقرائي و پَسروي است و نتيجة آن ضربه و ضرر به آموزش علوم و فنون از يكطرف و علوم انساني از طرف ديگر ميباشد، و چون مايههاي مربوط به علوم انساني، اموري فطري و ذاتي بشر (و دانشآموزان) هستند، اين برنامه پيشنهادي وزارت آموزش و پرورش در واقع بيتوجهي و تعطيلي يكي از ابعاد مهم ذاتي و غريزي فرهنگي جوانان (يعني نياز به معنويت و تفكر) و تغيير جامعة انقلاب اسلامي به جامعهيي خشك و نيمه جان و بدور از فرهنگ انساني و اسلامي و خلق انساننمايي است كه با ماشين فرقي ندارد. يك جامعة زنده و با روح كه با فرهنگ متعالي حكمت آميز عجين باشد و جهانبيني فلسفي و نگاهي علمي به جامعه و روان انساني و نياز معنوي انسان داشته باشد، در عمل ـيعني در حيات اجتماعي ـ موفقتر خواهد بود، زيرا نظم عمومي كه نياز اولية يك جامعة موفق و عقلاني است در ساية اخلاق و فهم فلسفي و نيازها و مسائل انساني افراد جامعه بدست ميآيد و اهداف آن ـ حتي آموختن علوم و فنون و آبادسازي كشور ـ بهتر انجام ميشود. دولت و مسئولين گرامي بايد توجه كنندكه سند تحول بنيادين آموزش و پرورش به سند تخريب بنيادين آن بدل نشود و اين برنامه كه ادعا ميشود خيرخواهانه و با هدف تقويت علوم انساني است ثمره و بري زيانمند از خود بر جا نگذارد و بدانند كه شرط مشاطهگري آنستكه ببهانة اصلاح ابرو، چشم صاحب آنرا كور ننمايند و مصداق اين جمله قرآني نباشند كه ... «يحسبون انهم يحسنون صُنعاً». والسلام علي من اتبع الهدي.